کد مطلب:303642 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:133

طرح توطئه قتل علی
علامه طبرسی در كتاب احتجاج پس از ذكر جریان استدلال علی علیه السلام با ابوبكر به نقل از امام صادق علیه السلام می نویسد: كه امام صادق علیه السلام فرمود: ابوبكر پس از احتجاج علی علیه السلام از مسجد به سوی خانه خود بازگشت و به عمربن خطاب پیام فرستاد و او را به نزد خود طلبید عمر نزد ابوبكر آمد، ابوبكر به عمر گفت دیدی كه گفتگوی ما با علی (ع) چگونه پایان یافت؟ اگر یك روز دیگر با او چنین برخوردی داشته باشیم مسلماً كار از دست ما خواهد رفت و اساس حكومت ما سست خواهد شد رأی شما در این باره چیست؟ عمر گفت: نظر من این است كه دستور قتل او را صادر كنیم.

ابوبكر گفت: چگونه و توسط چه كسی؟

عمر گفت: توسط خالدبن ولید [1] سپس او را حاضر كردند و پیشنهاد خود را به او گفتند او نیز با كمال میل پذیرفت و پرسید كی و چگونه علی را بكشیم؟ ابوبكر گفت: در مسجد حاضر شو و در كنار علی بنشین من وقتی سلام نماز را دادم تو او را گردن بزن.

اسماءبنت عمیس كه همسر ابوبكر بود و از دوستان اهل بیت با شنیدن این مذاكره خصوصی كنیزش را منزل علی علیه السلام فرستاد و به او گفت سلامم را به آقا برسان و این آیه را برای او بخوان: اِنَّ الَمْلاَء یَأتَمِرُونَ بَكِ لِیَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ اِنّی لَكَ مِنَ الّناصِحیَن. (قصص /20) این جمعیت برای كشتن تو به مشورت نشسته اند فوراً از شهر خارج شو كه من از خیرخواهان توام. امیر مؤمنان (ع) به كنیز اسماء فرمود: به ایشان بگو: ان الله یحول بینهم و بین ما یریدون. خدا بین آنان و مقصودشان حایل خواهد شد. آری علی علیه السلام به مسجد رفت و ابوبكر نماز صبح را خواند به تشهد رسید خیلی فكر كرد كه حادثه قتل علی كم نیست بعد چه چیزی رخ خواهد داد آیا سلام نماز را بگوید یا نه مردم هم تعجب كردند كه چرا ابوبكر نمازش را سلام نمی دهد كه ناگهان ابوبكر به خالد گفت: لاتفعلن ما اَمَرْتُكَ! آنچه را به تو دستور دادم انجام نده و به دنبال آن نمازش را سلام داد. علی علیه السلام به خالد فرمود: چه دستوری به تو داده بود؟ خالد گفت: به من گفته بود كه گردنت را بزنم. مولا به او فرمود: آیا اجرا می كردی؟ گفت: سوگند به خدا اجرا می كردم در این هنگام امیرالمومنین خالد را فشار سختی داد كه نزدیك بود بمیرد هیچكدام جرئت نكردند خالد را از زیر دست مولا آزاد كنند تا بالاخره خبر به عباس بن عبدالمطلب دادند و او آمد خواهش كرد تا آن پلید را آزاد فرمود: آنگاه ابوبكر به عمر گفت این است حاصل مشورت وارونه ای كه با تو كردم خدا را شكر كه قضیه به سلامت سپری شد.


[1] خالدبن وليد بن مغيره مخزومي در سال پنجم يا هفتم به همراه عمروعاص به مدينه آمدند و مسلمان شدند. فردي هتاك و بي باك بود از جنايات او بعد از رحلت پيامبر كشتن مالك بن نوپره است كه او را به جرم دوستي علي عليه السلام به قتل رسانيد. (بيت الاحزان /175-176).